فسقل بچه

فسقل بچه دارد با یک صندلی تا شو کلنجار می رود که می گوید : " چیقدر سنگینه " !

ديشب فسقل بچه  اسباب بازي كه دستش بود رو نشونم داد و گفت اين خسته اس ! يكي ديگه از اسباب بازي هم خسته بود طفلكي !

ديشب فسقل بچه  اسباب بازي كه دستش بود رو نشونم داد و گفت اين خسته اس ! يكي ديگه از اسباب بازي هم خسته بود طفلكي !

چند روز پيش پدرم از فسقل بچه پرسيد اسم مامان مامان چيه ؟ فسقل بچه ناقلا هم جواب داد : مامان سده ( مامان سعيده ) امروز مي گفت : مامان سده گذا مي پزه من مي خورم ! گاهي مادي و مامان سده با هم قاطي مي شوند و فسقل بچه مادرم را مادي سده صدا مي كند . البته ديروز " مادري " را درست و صحيح تلفظ كرد .

امروز خانه مادرم بازي مي كرد با خودش مي گفت : ايدونه بابا بزرگ ، ايدونه مادي 

فسقل بچه پازلي چوبي دارد كه از دايي اش هديه گرفته يك مزرعه بزرگ كه هر كدام از حيوانات كه اكثرا هم موش هستند و مشغول كارهاي مختلف كشاورزي ، جاي خاصي دارند .  چند روز پيش متوجه شدم كه حيوانات را درست سر جايشان مي گذارد . امشب با هم نشستيم به درست كردن پازل همه را چيد. هر كدام را كه سر جايش مي گذاشت صداي ماشاءالله لا حول و لا قوهمن بلند ميشد، آخه فسقل بچه است ! اين كارها براش زوده !

فسقل بچه پازلي چوبي دارد كه از دايي اش هديه گرفته يك مزرعه بزرگ كه هر كدام از حيوانات كه اكثرا هم موش هستند و مشغول كارهاي مختلف كشاورزي ، جاي خاصي دارند .  چند روز پيش متوجه شدم كه حيوانات را درست سر جايشان مي گذارد . امشب با هم نشستيم به درست كردن پازل همه را چيد. هر كدام را كه سر جايش مي گذاشت صداي ماشاءالله لا حول و لا قوهمن بلند ميشد، آخه فسقل بچه است ! اين كارها براش زوده !

فسقل بچه با اين سن كمش شعرهايي كه برايش خوانده ايم را خوب به خاطر سپرده : * گاهي براي خودش مي خواند : شبا كه ما مي خوابيم آقا پليسه بيداره . * اتل متل  و يه  توپ دارم قلقليه را با مزه با زبان خودش مي خواند . * شعر گلابي : من كه گلابي هستم ميوه نابي هستم درون ظرف ميوه كنار سيب نشستم  *شعر هندوانه : ميوه هندوانه بخر ببر به خانه تو گرماي تابستون دواي جسم وجونه * شعر خربزه : خربزه مشهدم ز راه دور آمدم چقدر قشنگه پوستم با هندوانه دوستم * شعر پرتقال : ميوه پرتقالم محصول شهسوارم به رنگ نارنجي ام هفت هشت تا هسته دارم  هر چه يادم آمد اضافه مي كنم به مرور  ...

تلويزيون كارتون نشان مي دهد ، پرنده اي پرواز مي كند . فسقل بچه با ذوق مي گويد : " جوجو پرپر مي زنه ، مي ره خونشون مي خوابه " * اين يكي را اگر پاي تخته ننوشته بودم عمرا يادم مي ماند !

فسقل بچه روي تخت ما دراز كشيده و مشغول پا كردن دمپايي هاي من است كه صدايش بلند مي شود : " عبضي پوشيدم "  *عوضي پوشيدم